روز هایی که گذشت ...

دروغ ..تهمت ..نامرد ..نامرد ..نامرد ...

امروز دوباره فهمیدم زذالت ادم ها تمامی نداره ....

میشه با تمام وجودم بخواهم با زبان روزه برام دعا کنید ....

قبل تر شنیده بودم کسی از غصه مویش سفید شد ...

باور نمی شد ...اما از شنبه فقط  درد و استرس و اشک ریختم

 برای اولین بار وسط موهام یک تار موی سفید دیدم ..

خدا

نمیتونم فراموش کنم 

دیشب دلم خیلی گرفته بود تا یک شب تو اتاق تاریک گریستم . عکس های عروسی الف را تو  اینستا دیدم. به خاطرکرونا عروسی اش تبدیل به یه مراسم تو شیک ترین هتل شهر شده بود ‌‌‌...کرونا مانع رسیدن ادم ها به عشق نمیشه .‌مانع جدایی ادم ها هم نمیشه ...پوچ ترین بی معنا ترین و تنها ترین و خراب ترین روزهایی زندگی ام را میگذرونم و حتی یه اغوش نیست که بی ترس تو بغلش گریه کنم . امید و ایمان ندارم.زمین واسه ما گرد نبود و هیچ کس تاوان دل شکستن را ندید ..

#رومینا_اشرفی 

زل زده ام به اعلامیه ...فرزند گرامی :نام پدر ..نام قاتل ...

 ..اسم اش را گذاشته بودیم ماده های ممنوعه ..که جایی از قتل در فراش نگوییم که  نگوییم که پدر و جد پدری قصاص نمیشوند ...که اگاهی در این مورد ،وقاحت میاورد ...جنون میاورد ...قساوت میاورد ...

سرم درد می کنه ...قصه قصه تازه ای نیست ..اما خون همیشه خون است ...

رای دادگاه ۲۰ روز مهلت اعتراض دارد . امروز واسطه زنگ زد اگه میشه برید اعلام کنید اعتراضی ندارید که رای قطعی شه و زودتر صیغه جاری شه ..

گفتم اگر می خواهد ازدواج کنه در تمام این چهارسال و پنچ ماه می تونست ...من این کار نمی کنم ..گفتم چرا عجله دارد کسی هست جواب نداد...زنگ زدم به خودش و فهمیدم بلاک ام ...از روز محضر هیچ تماسی نگرفته بودم با یه خط دیگه زنگ زدم ...پرسیدم کسی هست...گفت اره ....

پشتش گفت نیست حتما تو زندگی من هست ...

تنهایی اومدم کوه ..نشستم روبه روی شهر ..

هنذفری گذاشتم تو گوشم و دارم گریه می کنم ..